#پیغام_عشق_پارت_32

توی گلو ام خونه کرده بود، چند باری آب دهنم رو قورت دادم، تا بلکه از شر این بغض لعنتی خلاص بشم. صدای
نفس های عصبی اش به گوشم می رسید.
دانیال : نمی خواهی بگی چی شده؟
هنوز هم لحن صداش گوش نواز بود. یهو زد روی ترمز، اگه کمربند نبسته بودم از شیشه ی جلوی پرت شده بودم
بیرون.
- نمی تونی مثل آدم رانندگی کنی؟
دانیال : آدم نمی بینم
از حرص دندان هایم رو، روی هم فشار دادم.
- منو برسون خونه، برو با همون آدمه.
دانیال : غزال، شوخی کردم، چرا ناراحت می شی؟
- من با تو شوخی ندارم.
دانیال : تو چته امروز ؟ چرا ناراحت و عصبی هستی؟
- هیچی، خیلی هم عالی هستم، فقط کار دارم و می خوام برم خونه
دانیال : چه کاری؟
- می خوام با دوستم برم مهمونی
اخم کرد.
دانیال : دوستت کدوم دوستت؟ کدوم مهمونی؟
- یکی از دوستام، تو نمی شناسی. من رو برسون خونه
دانیال : غزال من رو کفری نکن، مثل آدم جواب بده
- آدم نمی بینم
این به اون در. چند تا نفس پر از حرص کشید.
دانیال : چرا جواب سر بالا میدی؟ چرا داری من رو کلافه می کنی؟
خسته شده بودم از این همه سوال، بغضم گرفته بود.
دانیال : غزال...
- اسم من رو نیار، دست از سرم بردار، تو که از ما بهترون داری
دانیال : چی میگی تو؟
- خیانت کردی، طلب کار هم هستی!؟
دانیال : خیانت!!!
- اره، تو به من خیانت کردی، خیلی نامردی، خیلی بی رحمی، تو یه بی غیرت....

romangram.com | @romangram_com