#پیغام_عشق_پارت_23
- جانم
دانیال : بریم باغ ارم؟
- اره بریم
باغ ارم که تک بود، هیج جای دنیا توی زیبای به گرد پاش نمی رسید. پر از انواع گل ها و درخت ها بود. سرو ناز که
جای خود داره. خوردن فالوده شیرازی در کنار اون طبیعت زیبا، یعنی بهشت.. قدم زدن توی باغ ارم یعنی قدم زدن
در باغ بهشت، جای قشنگ تر از باغ ارم توی دنیا آیا بود؟؟!. دانیال یهو ایستاد، منم ایستادم
- چیزی شده؟!
دانیال یه جعبه مقابلم گرفت
- این چیه؟
دانیال : بگیر بازش کن
از دستش جعبه رو گرفتم و باز کردم، یه گردنبند ستاره ی شکل بود. پریدم توی هوا
- وایی چه نازه
دانیال : قابل تو رو نداره. قشنگه! مورد پسنده؟
- اره خیلی، دستت درد نکنه
دانیال : برگرد بندازم گردنت
- باشه
گردنبند رو دادم دستش و برگشتم. حالا به چه مناسب کادو گرفته؟؟ نکنه سالگرد عشقمونه؟؟ نه اون که توی پاییز
بود. پس چه خبره؟. برگشتم سمتش
دانیال : بهت میاد، مبارک باشه
- ممنون.
دست روی گردنبند کشیدم
- حالا مناسبتش چیه؟!
دانیال : کادو دادن به عشقت که مناسبت نمی خواد. رفته بودم پاساژ خرید یهو پشت ویترین این رو دیدم واسه ات
خریدم
- خیلی ممنون. پادشاه ی قلبم
خودم رو در آغوشش رها کردم.
خودم رو در آغوشش رها کردم، انگار دنیا در همین چند وجب جمع شده بود. آغوشی پر از آرامش، امنیت و عشق.
از آغوشش جدا شدم. دست روی گونه ام کشید
دانیال : دیگه بهتره بریم
romangram.com | @romangram_com