#پیغام_عشق_پارت_19

مینا به دریا نگاه کرد.
مینا : چی رو ما دو تا چی؟
شراره : خاستگاری، ازدواج و ...
مینا : خبری نیست
شراره : تو و کامیار از غزال و دانیال عقب تر هستید.
سر تکون داد و چیزی نگفت. حس کردم ناراحت شد. نمیدونم ولی این مینا اون مینای همیشگی نبود.
مینا : خوب بهتره من برم دیگه
- منم بهتره برم، تا بهونه دست کسی ندادم
دریا : پس همگی بریم دیگه
شراره : اره بریم
دونگی صورت حساب میز رو پرداخت کردیم. از همدیگه خداحافظی کردیم و هر کدوم رفتیم سمت خونه هامون.
امروز آخرین امتحان رو داده بودیم برای همین آمدیم کافی شاپ تا جشن بگیریم.......
سه روز بعد :
کلافه بودم، چندین روزی می شد که دانیال رو ندیده بودم، آخه هنوز امتحان داشت، البته فکر کنم، امروز یا فردا
تموم می کرد، دلم بدجور هواش رو کرده بود. داشتم پاهام رو تکون می دادم که گوشی ام زنگ خورد، برش داشتم.
آخ جووون دانیال بود.
- سلام عشقم
دانیال : علیک سلام عزیزم
- خوبی؟
دانیال : مرسی تو خوبی؟!
- بدک نیستم
دانیال : چرا ناراحتی عشقم!؟
- دلم برات تنگ شده. اما تو امتحان داری
دانیال : فدات بشم من، زنگ زدم بگم آماده شو بیام دنبالت بریم گردش
- مگه تموم کردی؟
دانیال : اره امروز آخریش بود
- آخ جوون، پس من برم آماده بشم
دانیال : برو عشقم، تا نیم ساعت دیگه اونجام
- باشه عزیزم. مراقب خودت باش

romangram.com | @romangram_com