#پیغام_عشق_پارت_18

شراره : اخ جووون
مینا : خوشبخت بشی عزیزم
دریا : ممنون بچه ها قسمت شما ها هم
شراره : من که پریدم، این دوتا ترشیدن
- درس دانیال تموم بشه منم می پرم
دریا : این دانیال کشت ما رو با درسش
شراره : اصولا دخترا میگن ما قصد ازدواج نداریم تا درسمون تموم بشه
مینا : حالا جریان برعکس شده
اخم کردم
- چکار عشقم دارید خوو
شراره ادا ام رو درآورد
- مسخره
شراره : دوست پسرت خل و چله
- چه ربطی داشت
شراره : هیچی، فقط گفتم که بدونی
سر تکون دادم، این شراره هم دیووونه بود. کلا یه مشت دیوونه دور هم جمع شدیم. عموی دریا اصفهان زندگی
میکرد، وقتی که کاوه آمد شیراز، دریا کم کم دلش رو به کاوه باخت.
- کاوه هم درس تموم شده که داره میره خاستگاری دریا. تازه فرهود هم که تا درس تموم نشه با شراره ازدواج نمی
کنه
دریا : غزال تو الان ناراحت شدی! ما داشتیم شوخی می کردیم
شراره : بی جنبه نبودی که
- نه ناراحت نشدم، فقط خواستم یه چیزی بگم
شراره : دیووونه
- دیگ به دیگ میگه روت سیاه
زبون درآورد.
- زبون دراز
شراره : زبون کوتاه
خندیدم.
دریا : تو و کامیار چی؟!

romangram.com | @romangram_com