#پیغام_عشق_پارت_114
گلسا : تو کجا؟ یکی دیگه باید بره
سهند : چون حرف حق می زنم آدم بده هستم؟ تا کی می خواهی به فکر اونی باشی که رفته
- ببخشید!!
سهند : یعنی می خواهی انکار کنی که عاشقی!!
- من عاشق نیستم
سهند : شایدم مشکلی چیزی داری که پسری توی زندگی ات نیست
امید : بسه سهند خجالت بکش
سهند آمد و مقابلم ایستاد. دلم می خواست گردنش رو بشکنم
سهند : الان دو ساله که میشناسمت اما توی زندگی ات پسری نیست چراا؟
- از کجا می دونی که نیست
ابرو بالا انداخت
سهند : یعنی هست؟
- دلیلی نمیبینم که از زندگی خصوصی ام به تو چیزی بگم
سهند : پس نیست
با حرص نفس کشیدم
گلسا : هست
به گلسا نگاه کردم
فربیا : پس چرا ما خبر نداریم؟
گلسا : خوب من که خبر دارم
پریسا : حالا دیگه ما غریبه شدیم؟
- نه، چون هنوز چیزی جدی نبود چیزی نگفتم
سهند : رابطه جدی و شوخی مگه داره؟
- برای تو که دم دقیقه با این و اونی معلوم که فرق نداره
سهند : حالا میشه این جناب رو به ما هم معرفی کنی! البته اگه وجود خارجی داشته باشه.
الان چی بگم؟؟
گلسا : اره میشه چرا که نشه.
این گلسا داره چی میگه! من دوست پسر از کدوم قبری بیارم؟
سهند : چه عالی، پس هفته آینده، میبینیم راست میگی یا دروغ.
یه پوزخند مسخره هم زد، کاش میشد با مشت بکوبم توی دهنش.
romangram.com | @romangram_com