#پیغام_عشق_پارت_108
- اول باید قبلی رو تموم کنم تا بتونم جدید رو شروع کنم؛ تو تونستی قبلی رو فراموش کنی؟
امید : من دارم سعی می کنم
- منم همین طور
فرشید : ماشینت درست شد
- به همین زودی
فرشید : مشکلی زیاد نداشت
- اهان
از روی صندلی بلند شدم
- خب حساب ما چقدر شد؟
فرشید : مهمون ما باش
- تشکر
کارت رو سمت فرشید گرفتم
امید : دفه ی بعد حساب کن این دفه رو مهمون باش
- اما من این جوری راحت نیستم
فرشید : آخه ماشینت کاری نداشت. پول چی رو بگیریم؟
- باشه پس
کارت رو توی کیفم گذاشتم.
- خوب من دیگه برم
امید یه کارت مقابلم گرفت.
امید : هر وقت ماشینت خراب شد تماس بگیر
کارت رو گرفتم
- ممنون.
به امید و فرشید دست دادم و ازشون خداحافظی کردم؛ سوار ماشین شدم؛ اول رفتم خرید و بعد هم رفتم خونه........
هفت ماه بعد :
ترم چهار هم شروع شده بود؛ اما چون نزدیک عید بود؛ کلاس های عمومی خالی بود و بقیه ی کلاس ها هم خلوت
بودند... رابطه ام با گلسا صمیمی تر شده بود؛ یه دوست مهربون و دختر خوبی بود؛ میشد بهش اعتماد کرد؛ البته از
گذشته ام چیزی بهش نگفتم؛ نمی خواستم چیزی رو مرور کنم... بعضی اوقات توی دورهمی بچه ها حضور داشتم،
گاهی هم امید گیتار می زد و می خوند؛ البته حواسم بود که مثل قبل سوتی ندم؛ امید هم گاهی شاد می خوند...
گلسا وقتی فهمید، دنبال کار می گردم، بهم پشنهاد داد که برم پیش شایان کار کنم، منم قبول کردم اما وقتی دیدم
romangram.com | @romangram_com