#پیغام_عشق_پارت_101
صوفیا : ببخشید که سر جریان دانیال اذیتت کردم، تو راست می گفتی من عاشقش نبودم
لبخند تلخی زدم
صوفیا : هنوز بهش فکر می کنی؟
- می دونی صوفیا، از یه رابطه ی دونفره، هیچ وقت دونفر هم زمان خارج نمی شن؟ همیشه یه نفر می رود و یه نفر
مدت ها برای مرتب کردن خاطرات می موند.
صوفیا : ببخشید ناراحتت کردم
آهی کشیدم. حس می کردم، می خواد چیزی بگه اما تردید داره
- صوفیا حرفت رو بزن
صوفیا : می خواستم بگم چه خوب شد که امشب کنارم بودی
- حرف اصلی رو بگو لطفا
صوفیا : خوب راستش چند ماه پیش...
سکوت کرد
- چند ماه پیش چی؟!
نفسی کشید
صوفیا : دانیال برگشته...
صوفیا : دانیال برگشته...
از جا پریدم، قلبم تپش گرفته بود و نفسم تند شده بود؛ یعنی او برگشته بود؟! یعنی فقط چند کوچه با من فاصله
داشت؟!
صوفیا : غزال آروم باش
یعنی واقعا دانیال برگشته بود!!
صوفیا : غزال من غلط کردم
بی خبر رفت و بی خبر آمد.
صوفیا : غزال خوبی؟
چشمام رو باز و بسته کردم.
- الان خونه شون!!
صوفیا : نه
- پس کجاست؟!
صوفیا : نمی دونم
با عصبانیت گفتم
romangram.com | @romangram_com