#پسرای_بازیگوش_پارت_8

بابام چندتانمایشگاه ماشین داشت،منم ماشینای زیادی زیر دستم بود....
دخترای زیادی به خاطر موقعیتمو چهرم خواستارم بودن ،اما فقط مهمون دوسه شب تختم بودن.
یکی محکم زد پشت کمرم،این شوخی پشت وانتیا مخصوص رضا بود...
_هوووووو چرا رم میکنی
_گ...نخور باو ،خواستم کار دیروزتو تلافی کنم.
باخنده جلو رفتمو یه دفعه بازانوم زدم وسط پاش
بافریادی که کشید همه ی نظرا به ما جلب شد
از درد با زانو افتاد....
از خنده ریسه میرفتم
_توروووحت
_نوش جونت ،تاتوباشی بامن اینجوری شوخی نکنی.
بلند شد تا بهم حمله کنه که سریع پشت امیر قائم شدم
امیرم نامردی نکردو کنار رفت، بازومو کشوندو انداختم جلو رضا
_چاکریم داش امیر
_حسابشو برس
دستمو به حالت تسلیم بالا آوردم
_عاقا من غلط کردم
میلا_باگ...خوردنم دیگه درست میشه
رضاهم دستاشو بهم کوبیدو اومد سمتم .

romangram.com | @romangram_com