#پسرای_بازیگوش_پارت_6
میلاد شادوشنگول بود وپشت فرمون آهنگی زمزمه میکرد وبا انگشتاش روی فرمون ضرب گرفته بود.
طبق معمول میلاد پشت فرمون، سه کله پوک عقب منم صندلی جلو نشسته بودم.
نگاهی به عقب انداختم، امیر علی سرروی شونه حسین گذاشته بود،رضا هم پیام های خنده دار برای حسین میخوندوجفتی میخندیدن. سری تکون دادمو سرجای خودم نشستم...
رضا؛حسین این امیرم خیلی غده ها
حسین _اره، همیشه همین جوریه
رضا ؛تو مهمونی خودمو کشتم تا یکم بخندونمش، آخرشم به جای خنده بهم پوز خند زد.
_توکه میشناسیش همیشه اخلاقش همینه خشک جدی.
بیخیالی گفتمو دوباره سرمو تو گوشیم کردم
یه رب بعد تو پارکینک منتظر پایین اومدن آسانسور بودیم.
میلاد که انگار زیاده روی کرده بود تو مشروب خیلی سرحال بود،باپایین اومدن آسانسور همگی سوار شدیم
امیر علی_دربست تاطبقه هشتم
یکی زدم پس کلش
_باید همه جانشون بدی اسگولی
دستی کشید پشت گردنش
_باو اسگل تر از توهم مگه هست؟
میلاد_آره خودش
همه خندیدن،بچهامیدونستن خیلی بااخلاقمو به دل نمیگیرم
امیر همچنان قد ایستاده بودانگار خنده بالبای این بشر قهره
romangram.com | @romangram_com