#پسرای_بازیگوش_پارت_49



امیر"


بادریا در حال بازی کردن بودیم که صدای شکستن چیزی نظرمو جلب کرد ،سریع به داخل برگشتیم.
حسین افتاده بود دنبال امیر علی
دوباره مسخره بازیا ی همیشگیشون شروع شده بود.
نگاهی به دریا انداختم که از خنده سرش عقب جلو میرفت ،از خنده ی دریا خندم گرفت
میلاد تو آشپزخونه در حال جمع کردن شیشه خوردها بود رضاهم این دوتا اسگلو تشویق میکرد.
پیش میلاد رفتم...
سرش پایین بودو با دقت شیشه های ریزو جمع میکرد .
_با،جارو بزنی راحت تری که !
سرشو بالا گرفتو نگاهم کرد...
_آره راست میگیا چرا به ذهن خودم نرسید؟
_زودتر جارو بزن.
_چشم سرورم.
دریا تو بغلم وول میخورد روی مبل کنار رضا گذاشتمش.
_مواظبش باش نیفته!

romangram.com | @romangram_com