#پسرای_بازیگوش_پارت_35
دستمو دراز کردمو چراغ خوابو خاموش کردم ،دست آزادمو رو پیشونیم گذاشتمو خوابیدم،
نمیدونم چه مدت خواب بودم ،که باصدای دریا بیدار شدم،دستی که زیر سرش گذاشتم سربودو، سوزن سوزن میشد....
سر شیشه شیرو در دهانش گذاشتمو منتظر شدم تا بخوابه نگاهی به ساعت انداختم،چهار صبح بود...
دریا آرام آرام مک میزدوچشماش ،بسته بود،شیشه رو از دهنش کشیدمو دوباره خوابیدم.
رضا"
تو خواب ناز بودم که لگدی به پام خورد،امیر بود که دریارو بغل گرفته بودو چپ چپ نگاهم میکرد واااای امروز قرار بود منو امیر این استفراغی رو نگه داریم ،پتو رو ی سرم کشیدم .
امیر باخوشونت پتو رو کنار دادوگفت:
_بزار بخوابم امیر اذیت نکن.
_از صبحه من نگهش، داشتم؛حالا نوبت توئه!
_بچها؟
_رفتن
_ساعت چنده؟
_دوازده.
روی تخت نشستم ،چقدر خوابیده بودم...
romangram.com | @romangram_com