#پسرای_بازیگوش_پارت_34
رضا_پرستار براش بگیریم ؟
امیر علی_یه کلام از مادر عروس.
_رضا پیشنهاد خوبی، داد ما که نمیتونیم هم کارکنیم هم این بچه رو نگه داریم!
رضا لبخند پیروز مندانه ای به امیر علی زد.
میلاد_امروز دهن منو امیر علی سرویس شد، باید،شماهم امروز مارو تجربه کنید!
صدای بچها کمی بالارفته بود...
انگشتمو به نشونه ی هیس جلو بینیم گرفتم ،تو دلم خدارو شکر گفتم که کمی ازم حساب میبردن...
_میلاد راست میگه باید هممون جورشونو بکشیم ،فردا منو رضا میمونیم پیشش تا یه پرستار پیدا کنیم...
دیگه هیچ جای بحثی براشون نذاشتم ،شیشه ی خالیه شیرو از رو میز برداشتمو به آشپز خونه بردم
بعد از شستن شیشه،شیر خشک درست شده رو توی شیشه ریختم
دریا رو بغل گرفتم تا به اتاقم ببرم که حسین صد راهم شد.
_بدش به من امشب دریاخانوم پیش من میخوابه.
دریارو تو بغلش گذاشتمو شیشه رو به دستش دادم.
_خیلی مواظبش باش ،شب خوش
سری تکون دادو به سمت اتاقش رفت.
حسین"
دریا کوچولو ، روی دستم خوابوندم خیره شدم به چهره ی مظلومی که در حالت خواب داشت،صورتش رو نوازش کردم،چند بوسه ی ریز بر پیشونیش زدم،بوی خوبی میداد...
romangram.com | @romangram_com