#پسرای_بازیگوش_پارت_33

امیر علیم گردنشو به نشونه ی ندونستن کمی کج کرد....
_بیاین دی ان ای بگیریم ببینیم کدوم یکیمون، پدرشیم ؟
همشون بادهن باز نگاهم میکردن.

رضا_نه باو آبرومون میره...
امیر علی_اگه کسی بفهمه حیسیت برامون نمیمونه !
میلاد_برامن که فرقی نمیکنه،اما پیشنهاد امیر به نظرم خوبه.
امیر علی_تو ننه آقات، آمریکان زیاد برات مهم نیست ،اما خانواده ی ما دم دهنمونن، اگه بفهمن خطا رفتیم باگیوتین گردنمونو میزنن.
حسین_بچها بیخیال دی ان ای بشید!
گوشیشو برداشت...
_من از همین الان شروع میکنم به گشتن
رضا_اسگول یه نگاهی به ساعت بنداز.
همگی گردنمونو رو به ساعت چرخوندیم که ساعت یک نصفه شبو،
نشون میداد،حسین انگشتشو گذاشت تو دهنش که شوت بزنه که میلادو امیر علی سریع افتادن روش.
میلاد_میخوای بیدارش کنی با شوتای نکرت؟
حسینم به نشونه ی تسلیم دستشو بالا آورد.
_بچها فردارو تعطیل کنیم؟
میلاد_نمیشه خیلی از کارمون عقب میفتیم، این اصالتی خیلی سختگیره.
امیر علی_مگه میتونیم بااین بچه کار کنیم؟

romangram.com | @romangram_com