#پسرای_بازیگوش_پارت_32

_بچها
دریا تکونی خورد اما بیدار نشد...
همگی بهم خیره شدن.
امیر علی، از ترس، گوشی از دستش افتاد .
خم شدو گوشیشو از زیر پاش برداشت و گفت:
_چته وحشی؟ زهرم ترکید.
میلاد_حالا چرا داد میزنی؟
_کی میخواید،بیفتید دنبال مادر این بچه؟
اشاره ای به دریا کردم
همشون دمق شدن....
حسین_مگه الکیه دنبال صدو خورده ای دختر بگردیم ،آخه مگه میشه؟
رضا_به نظر منم امکان پذیر نیست
امیر علی کمی خودشو کشید جلو
_از کجا معلوم بچه ی ما باشه شاید ننه آقاش فقیر بودن گذاشتنش جلو خونه ما!
میلادپس گردنی به امیر علی زد که صدای اِااا
امیر علی در اومد.
_چرامیزنی؟
همزمان پشت گردنشو ماساژ میداد.
_آخه آیکیو نگاهی به سرو وضع این بچه بنداز، اصلا بهش میخوره بچه ی گدا گشنه باشه؟

romangram.com | @romangram_com