#پسرای_بازیگوش_پارت_28
_مگه لبخند زدن گناهه؟خسته نشدی از بس اخم کردی؟
دریارو تو بغلم گذاشتو بلندشد...
دست روی پهلوهاش گرفتمو بلندش کردم. ،سرش کج شد و افتاد رو شونه ی چپش ،لبشو لپاش کج شده بودن،خیلی خنده دار شده بود قیافش!
امیر علی_هووووی چرا اینجوری گرفتیش؟ بدش ببینم .
سریع گرفتش تو بغلشوروی دستاش خوابوندش.
امیر علی_ببین اینجوری باید بگیریش بغل.
_امیر علی خوب بلد شدیا!
_امروز دهنمونو سرویس کرد ،گریه زاریش براما بود،خوابیدنش براامیر بود.
لپ دریا رو نوازش کرد،دریا خنده ای کرد که امیر علی ذوق مرگ شد...
باذوق گفت:
_دیدی حسین چه خنده ای بهم کرد؟
لبمو کج کردمو گفتم:
_غش نکنی حالا!؟
دریارو سفت به خودش چسبوندو به سمت آشپزخونه رفت.
_فعلا وقت برا،غش کردن ندارم میخوام شیر براش درست کنم.
رضا اومد کنارم نشست
رضا_میگم این که از بچها خوشش نمیومد
_انگاراز دریا خیلی خوشش اومده
romangram.com | @romangram_com