#پسرای_بازیگوش_پارت_23
عجب بچهای نامردینا،یکیشون دستشو بالانگرفت !
میلاد لبخند پیروز مندانه ای میزد...
به اتاقم برگشتمو، لباس راحتیامو تنم کردم .
بچه ها رفته بودن،رفتمو کنار دریا خانوم نشستم ،صورت بامزه ای داشت....
دستو پامیزد،کمی براش شکلک در آوردم ،باخندهاش عشق میکردم.
میلادتو آشپزخونه در حال درست کردن شیر خشک بود...
میلاد_چرا قیافتو اینجوری میکنی؟بچه میترسه!
_خفه باو ببین چه میخنده پدرسگ.
_هوووی با پدرش درست صحبت کن!
چشمکی بهش زدم...
_مگه باباش تویی؟
دستی توی موهاش کشیدو گفت:
_راست میگیا مگه من باباشم که جوششو میزنم؟
_میگم میلاد به نظرت بچه کدوممونه؟
درحالی که شیشه ی شیرو تکون میداد به سمتم اومد.
_نمیتونم،هیچ حدسی بزنم!
شیشه رو ،روی میز گذاشتو بچه رو بغل زد
romangram.com | @romangram_com