#پسرای_بازیگوش_پارت_164

یه دفعه از جام بلندشدمو یغه اش رو گرفتم.
_احمق نزدیک بود سکتم بدی؟اصلا حالیت هست داری چکار میکنی؟
اونم دستاشو به نشونه ی تسلیم بالا برده بود و،مدام میگفت غلط کردم.
حسین تو چها رچوب درب وایساده بودو با اون شلوارک گلگلش،شبیه به عقب افتادها بود،همزمان که چشماشو میمالید گفت:
_دوباره چی شده؟ چرا دادو بیداد راه انداختید؟
رضا_تقصیر این میلادو کولی بازی در میاره ،حالا خوبه باهاش شوخی کردم!
_این چه شوخیه نصف شبی؟ میخوای بکشیم؟
رضا_خب باو تو ام حالا انگار چی شده!
حسین سری از روی تاسف تکون دادو رفت
رضا_بیا،حتما باید اینجوری ضایع میشدی ؟

دستی براش تو هوا پرت کردمو گفتم:
_بمیر باو...
رضا_نه میلاد جون اشتباه نکن،من تا سرقبرت خرما پخش نکنم مردنی نیستم...
_رضا خوابم میاد،بایه خداحافظی خوشحالمون کن.
_خوش حالیه زیاد برات ســــمه،مگه یادت نمیاد دفعه قبل که سکته کردی دکتر گفت خوشحالیاتو اندازه گیری کنیم؟
واااای من حریف زبون دراز این نمیشدم، خواستم از آشپزخونه بیرون بزنم که پا گرفت جلو ی پام،تعادلمو حفظ کردم که نیفتم....
باخشم کنترل شدی گفتم:
_مگه مریضی،اگه بخورم زمین سرم بخوره به کانتر ،مرگ مغزی بشم میخوای چکار کنی؟

romangram.com | @romangram_com