#پسرای_بازیگوش_پارت_117

امیر علی_بچها یه چیزی؟
رضا_چه چیزی؟
امیر علی_بیاید امیرو غافلگیر کنیم
رضا_چجوری؟آها فهمیدم،مثلا میلاد به یه بهونه ای امیرو بیاره بیرون،بعد ما بریم تو خونه،دریا رو تو،یک جعبه کادو پیچ شده بزاریم،همه برقارو خاموش کنیمو وباعــــــشق منتظر امیر باشیم ،بعد نزدیکای اومدن امیر شد ،روسر دریا چندتا شمع بزاریمو ،جلو دروایسیم،منتظرش
اها حسین توام اون ماسک ترسناکتو بزن به صورتت ،وقتی برقا روشن شد بپر جلو امیر تا سکته اولو بزنه ،اها داشتم میگفتم ، حالا امیر میاد داخل میبینه همه برقا خاموشه و صداییم نمیاد،اعصابشم خیلی داغونه ،دلشم درد میکنه ،تصمیم میگیره خودشو راحت کنه ،همزمان که بادو میده بیرون با صوت میخونه
بادی بود اندر درون جستی زد اومد بیرون
اونجاست که قبل از روشن شدن برقا خونه رو مه غلــــــیظی میگره....
حسین بدبخت بگو ،زیر اون ماسک خفه میشه
اقا قبل از بیهوش شدن شمع هارو از رو سر دریا برداریت نکنه موهاش کـــز بخوره.
امیر علی که از خنده داشت صندلی ماشینو گاز میزد ،حسینم که سرخ شده بود،از وضعیت خودم نگم بهتره....

رضا انقدر جدی این حرفا رو میزد که باعث میشد بیشتر بخندیم
حسین دستشو رو دلش گذاشت و گفت:
_وااای رضا تورو خدا بسه.
رضا_باو امیر علی به این فامیلت حالی کن ،دیگه بـــس خوب نیس جواب نمیده گلنار خوبه
امیر علی اشکایی که از چشماش پایین میومدو پاک میکرد...
امیر علی_تو که تجربت زیاده، براش توضیح بده!
رضا_من؟نه باو شما استاد مایید، طریقه ی استفاده از گلنارو به حسینم توضیح بده.
پشت بندش یه چشمکم زد .

romangram.com | @romangram_com