#پسرای_بازیگوش_پارت_118
_حسین_رضا تمومش کن
رضا هم چشماشو غمگین کردو گفت:
_آاااااه حســـــین تو،بهترین دوست من بودی،بزار قبل از تمام کردنش لبهایت راببوسم .
لباشو غنچه کردو صورتشو به حسین نزدیک کرد حسینم تقلا میکرد از زیر دستش بیرون بره ،دیگه از خنده زیاد دور لبم درد گرفته بود،ماشینو روشن کردمو به چرت پرت گویی های رضا هم توجه نکردم....
به خونه رسیدیم ،ماشینو تو پارکینگ پارک کردم،باخنده و شوخیایی که بین رضا و امیر علی بود ،سوار اسانسور شدیم
طبقه ی اول آسانسور ایستاد ،باباز شدن در اهنی چهره ی غمگین امیر نمایان شد ،بدونه اینکه سرشو بالا بگیره وارد آسانسور شد دریا بادیدنش بابایی گفت وعکس العمل امیر این بود:
_صداش هنوزم تو سرمه ،کاشک یه بار دیگه میتونستم صداتو بشنوم
رضاهم صداشو مثل دریا کردو بابا گفت...
امیر_این رضاهم تو تخیلاتم دست از سر ادم برنمیداره با اون قیافه ی شفتش
رضاهم حالت حمله گرفتو گفت:
_من شفتم؟؟
امیر با تعجب برگشتو بادیدن دریا قهقه ای سر داد ،که تا به حال هیچکدوممون ندیده بودیم! دریارو تو بغلش گرفتو چندتا بوس آبدار از لپای اناریش کرد...
اون شب دریا تو بغل هممون میچرخید ،انگار هیچکدوم ازما حاضر نبود،دریارو تنها بزاره ،امیر علی دریا رو تو بغلش گرفته بودو تو هوا میچرخوند دریاهم قهقه ی شادی سرداده بود
که یکدفه تمام زندگیه امیرعلی نابود شد...
دهن امیر علی موقع خنده باز بود،دریاهم از چرخش زیاد حالش بد شده بودو تو دهن امیر علی بالا آورد
بادیدن این صحنه رو به مــــرگ شدم ،هیچ چیزی به این اندازه حالمو بد نمیکرد ،دستمو جلو دهنم گذاشتم تا محتویات معدلم قبل از وارد شدن به سرویس بهداشتی از دهنم بیرون نریزه....
امیرعلی"
romangram.com | @romangram_com