#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_69
با عصبانيت دندون هامو بهم فشردم ...
پندار _ خوب چيكاركنم اوكيه يا نه ؟
من _ اوف .. مگه راه ديگه اى هم دارم ؟ ... جواب من مثبته !
پندار _ زياد تعجب نكردم ، ميدونستم جوابت مثبته ، اصن ازخداتم بود با يكى مثل من ازدواج كنى !
_ آره واقعاااااا از خدامه
سپس دوتا دستمامو به سمت آسمون بلند كردم و آهى كشيدم
_ آى خدا جون من چه گناهى كردم كه به جاى ازرائيل اين موجود و فرستادى جونمو بگيره ، بابا من برق وصل خودم راحت تر مي ميرم تا بخوام با اين هيولا زندگى كنم !
پندار _ هووووو من اينجاما ، هيولا با من بودى ؟
با لحن تمسخر آميزى گفتم _ هه ... ميگن فوشو بنداز زمين صاحبش خودش برميداره ميزاره تو جيبش !!!!!
پندار _ خب ديگه بهتره بريم بهشون بگيم تو خوشت امده !!!
_ مثل اينكه فراموش كرديد ، من از شما متنفرممممممممممممممممممممممم ...
پندار _ آه .. آه .. آه نكه من كشته مرده ى توام الآن خيلى از حرفت ناراحت شدم
و بلند زد زيرخنده
اوف .. دلم ميخواد بعضى وقتا با مشت بزنم تو اون صورت خوشگلشو فك و مك و خلاصله كل دكراسيون صورتشو عوض كنم ...
آه .. ترانه خدا بگم چى نشى كه اينو فراستى خاستگاريه من !
romangram.com | @romangram_com