#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_58


با خستگي وارد خونه شدم و مستقيم به سمت اتاقم رفتم ....

الآن هيچي جز يه دوش آبگرم به من حال نميده ....

سريع لباسامو در اوردم و بطرف حموم رفتم و .. وان را پر از آب كردم ....

خيلي خسته ام ....

از اين زندگي خسته ام ... ديگه از همه چيز بريدم ...

آخ .. خدايا كاش ميشود كادوي تولد امسالم يه ربان مشكي دورقاب عكسم باشد ... خسته ام !

از خودم متنفرم ... من دارم چيكارمى كنم .. چطور ميتونم بخاطر يه بورسيه اينطورى پدرو مادرم را بپيچونم

چطورى ميتونم بهشون دروغ بگم ..

سرمو كامل بردم توى وان پر از آب و چند دقيقه اى همانطور باقى ماندم .

پايان فصل سوم ...





فصل چهارم

" مهديس "

از حموم امدم بيرون و مستقيم به طرف اتاقم رفتم ....

romangram.com | @romangram_com