#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_56
مامان _ چشم .. چشم ... خواهش مى كنم شما مراحميت .. خدانگهدار...
وقتى مامان تلفنو قطع كرد يكم خودمو لوس كردمو گفتم :
_ كى بود مامان ؟!...
مامان چشم غره اى به من رفت و گفت : اى دختره ى ور پريبده ....
اصلا باورم نميشه به زود برات خاستگار پيداشده باشه ... اونم نه يكي دوتا ...
متعجب گفتم : دوتا ؟! ... حالا كيا بودن ؟!...
مامان __ اوليه كه گفت مادر يكى ازهم كلاسي ياته فاميليشون رادمنش بود ... خيلى خانوم متشخص و با ادبي بود ...
اما دوميه! .... خوب راستش .... دومين خاستگارت هومن بود !!!!
با شيندن اسم هومن حسابى جا خوردم و ناخواسته فرياد زدم ....
_ چى ... اون عوضى .... بهشون اجازه ندادى كه بيان ..
مامان _ نه ... گفتم بايد باخود صحرا يه مشورتى بكنم ...
_ خوب كردى ... بهشون بگو نيان .. ديگه نميخوام حتى قيافه ى اون عوضى رو ببينم ...
مامان _ پوريا بهم گفتش كه هومن هو كلاسيته ... مگه چى بينتون اتفاق افتاده كه اينجورى ازش نفرت دارى ؟!....
_ هيچى ... فقط حالم از قيافه اش بهم ميخوره ...
مامان _ خيله خب باشه ... پس به اون هم كلاسيتم بگم نيان !...
romangram.com | @romangram_com