#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_40


منو پرستار باهم به آرتان نگاه كرديم

به خنده افتاده بود .... اى واى فكر كردم كارتون تموم شده

_آرتان _ خانوم نترس ... دستاشو به سمت سينه اش برد و بادى به گلو انداخت .... من اينجا مثل كوه پشت سرتم ....

آه خدا بگم چينشى آرتان ... الآن پرستار ميگه : حيف اين دختره كه اين خله ديونه رو انداختن به جونش !

وقتى خونو گرفت احساس كردم سرم گيج ميره ....دستمو گذاشتم روسرم

پرستار _ خوبى ؟

_ بله

پرستار _ زيادى لاغرى چيزى نيست .... يه آبميوه بخورى خوب ميشى ....

از روى صندلى بلند شدم كمى سرم گيج مى رفت

_آرتان _ حالت سرجاشه ؟

_ آره ... اگه برى كنار

آرتان از جلوى دركنار رفت

سرم گيج رفت و چهارچوب درو گرفتم ...آرتان سريع بازومو گرفت_آرتان _ بزاركمكت كنم ...

_ نه .. من خوبم ...

آرتان بازومو ول كرد و رفت طرف پرستار و بهش گفت :_آرتان _ جواب آزمايش كى آماده ميشه ؟!...

romangram.com | @romangram_com