#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_185
_ ميخواستم ناهار درست كنم دوست داشتم بدونم غذاى مورد علاقه ى پندار چيه تا واسه اش بپذم
صداى جيغ و داد مامانش از پشت تلفن گوشمو كر كرد .. گوشى رو يكم از گوشم فاصله گرفتمو يكى از چشمامو بستم .. وايى كه چه ذوق كرده بود
_ الهى دورت بگردم عزيزم كه انقدر به فكر پندارمى .. اصلا خيال من از بابت پندار راحته چون پيش تو امده .. مامانجون پندار توهمه غذاها .. لازانيا و مرغ رو خيلى دوست داره ...
_ خب از چه غذاهايى بدش مياد .. ميخوام بدونم كه يهو اشتباهى واسه اش درست نكنم
دوباره صداى جيغش از پشت تلفن بلند شد
_ عزيزم پندار از بادمجون و قيمه به شدت متنفره !
اولالا .. همينو ميخواستم بشنوم .. حالا آقا پندار يه قيمه اى امروز واسه ات درست كنم تا عمر دارى يادت نره
از مامانجون تشكر كردمو بعد از كمى تعارف و احوالپرسى گوشى رو قطع كردم و دوباره به طرف آشپزخونه به راه افتادم ... سريع همه كابينت هارو گشتم تا تمام مواد مورد نياز براى پخت خورشت قيمه رو پيدا كردم ...
و سپس مشغول آشپزى شدم .
حالا ببينم كه با اين ميخواد چجورى كناربياد
آقاى مغرور
...
بالاخره غذام اماده شد .. سفره رو چيدن و حسابى هم سليقه به خرج دادم و بعد از درست كردن سالاد كاهو از آشپزخونه بيرون رفتم تا بچه هارو صدا كنم .
_بچه ها .. ناهار آماده است .
_ترانه_ وايى صحرا چرا زحمت كشيدى مى گفتى حداقل ماها بيايم كمكت
romangram.com | @romangram_com