#پایان_تلخ_پارت_97

مهرداد غیرت نداشت ؟! شک ندارم که نداشت ... چطور می تونست راجع به خواهرش اینطور حرف بزنه !! یعنی خورد کردن من انقدر براش مهم بود ؟؟! کنترلم به صفر رسید ... با عصبانیت از جام بلند شدم و یقشو تو مشتم گرفتم و داد زدم :

_بی غیرت ...

اخم کرد و زیر لب گفت :

_خفه شو ...

دستمو مشت کردم و محکم توی صورتش کوبیدم ... برای فرو بردن خشمم راه خوبی بود ... صورتش سمت ضربم متمایل شد ... بینیش قرمز شد و قطرات قرمز خونش چکید پایین ... با چشمای سرخ نگام کرد و حمله ور شد سمتم ... مشتی توی دهنم کوبید ... لبم تیر کشید ...

نمی تونستم آروم باشم ... خیز برداشتم سمتش ... انگار اونم منتظر همچین روزی بود که تموم ناراحتیاشو بریزه بیرون ... با هم درگیر شدیم ... مساوی به هم ضربه می زدیم ... یه مشت اون یه مشت من ... دهنم طعم شور خون می داد ... از سر و صدامون در به شدت باز شد ... هیچکدوم اهمیت نمی دادیم و فقط مشت می زدیم ...

داد می زدم :

_بی غیرت ...

و اون هنوز سعی داشت عصبانیت منو بیشتر کنه ... با نفس نفس همونطور که با هم درگیر بودیم گفت :

_چیه ؟؟ داری می سوزی نه ؟؟ این حسو من چند سال پیش تجربه کردم ...

داد زدم :

_فقط خفه شو ...

سرباز با دیدن ما که با هم گلاویز بودیم بلند گفت :

romangram.com | @romangram_com