#پایان_تلخ_پارت_96


دستامو مشت کرده بودم و به حرفاش گوش می دادم ... نه ... حقیقت نداشت !!! اون فقط می خواست منو عصبی کنه ... نباید نقطه ضعف نشون بدم ... چشمامو محکم روی هم فشردم و آروم و عصبی گفتم :

_نمی خوام ببینمت ...

خندید و گفت :

_باورت نمی شه نه ؟! خودمم باورم نمیشد ... ولی حالا که حلقه ی سروش تو دستای موناست ...

داد زدم :

_خفه شو ...

با خنده از جاش بلند شد و اومد سمتم ... داشتم از خشم می لرزیدم ... سروش داداش منه ... این کارو با من نمی کنه ... مونا عشقمه ... مثل چشمام قبولش دارم ... اینا همه اراجیفه ... روبروم ایستاد و آروم گفت :

_تازه اولشه ... با تصور اینکه سروش مونا رو ب.ب.و.س.ه چه حالی بهت دست میده ؟!

با خشم دستامو تو موهام فرو کردم و محکم کشیدم و داد زدم :

_ببند دهنتو ...

خندید و گفت :

_اگه اونم در نظر نگیریم ... شب عروسیشو می خوای چیکار کنی ؟!


romangram.com | @romangram_com