#پایان_تلخ_پارت_93
_راست میگن خدا جای حق نشسته ... شنیدی میگن زدی ضربتی ، ضربتی هم نوش کن ؟؟
با اخم نگاش کردم ... منظورش چی بود ... داشتم دیوونه می شدم ... اما به روی خودم نمیوردم اون همینو می خواست ... می خواست عصبیم کنه ، نباید میزاشتم ... بازم حرفی نزدم که ادامه داد :
_نفهمیدی چی می خوام بگم ؟! عیبی نداره ... الان با یه مثال روشنت می کنم ... چند سال پیش پسری بود که دیوانه وار دختری رو می پرستید ، وضع مالیش بد نبود ، قیافشم همینطور اما رقیبش سر سخت بود ... قد بلند بود و خوشتیپ ، با اینکه زیاد به خودش نمی رسید و همیشه معمولی می گشت اما همیشه مورد توجه بود ... چه توی فامیل چه در نظر اون دختر مادر و خواهرش مهم نبود که چقدر اونو به پسر و برادر خودشون ترجیح میدادن ، مهم اون دختر بود که چشماش فقط رقیب رو می دید ...
سکوت کرد ... اخم کرده بود ... کاملا می دونستم چی داره می گه !!! منم سکوت کرده بودم تا حرفاشو بزنه ، براش سخت بود ... بهش حق می دادم ... خودم عاشق بودم و دردشو می فهمیدم ... از اینجا به بعد از زبون خودش ادامه داد ... زل زد توی چشمام و با درد گفت :
عاشقش بودم امیر ... هنوزم هستم !!! بخاطرش رفتم بدنسازی ... هر کاری می کردم به چشمش بیام ولی اون فقط تو رو میدید ... مگه من چی ازت کم داشتم ؟؟؟
سرمو پایین انداختم ... از جا بلند شد ... پشتشو کرد بهم... کلافه دو تا دستاشو توی موهاش فرو برد و یه دفعه سریع چرخید سمتم و داد زد :
_دِ لعنتی حرف بزن ... من چی از تو کم داشتم ؟!
دلگیر نگاش کردم و گفتم :
_هیچی ... فقط بگو گ*ن*ا*ه من این وسط چی بود ؟؟؟
داد زد :
_گناه تو این بود که یه بار بهش نگفتی حسی بهش نداری...
زیر لب گفتم :
_نمی خواستم دلشو بشکنم ...
romangram.com | @romangram_com