#پایان_تلخ_پارت_92


_اونش دیگه به خودم ربط داره ...

با خنده سر تکون داد و گفت :

_کاش زودتر گیر میفتادی ...

این بار اخم کردم و گفتم :

_حاشیه نرو ...

بلند تر خندید و گفت :

_بخت مونا باز شد ...

اخمم غلیظ تر شد ... منظورش چی بود ؟ دستامو روی میز گذاشتم و گفتم :

_درست حرف بزن ببینم منظورت چیه ؟؟

از حرص خوردنم ل.ذ.ت می برد ، با خنده گفت :

_خاستگار براش اومد ... اونم دوتا ...

با اسم خاستگار تنم یخ کرد ... اما من به مونا اعتماد داشتم ... اون جز من همسر کسی نمی شد ... اون مال من بود ... انگار با این فکر کمی آروم تر شدم ... حرفی نزدم و مهرداد ادامه داد ، این بار بدون خنده ... با اخم :


romangram.com | @romangram_com