#پایان_تلخ_پارت_88


اسم دادگاه که به گوشم خورد وارفته تکیه دادم به صندلی که با خنده گفت :

_پسر اعدامت که نمیخوان بکنن ...

دستامو توی موهام فرو کردم و چیزی نگفتم ... صدای مرد بلند شد :

_ریاحی ؟؟

با فاصله دو دقیقه در باز شد و ریاحی اومد داخل ... احترامی گذاشت و گفت :

_بله قربان ...

_می تونید جناب نیک نژاد رو ببرید ...

ریاحی باز پا کوبید و گفت :

_بله قربان ...

بدون اینکه منتظر بشم چیزی بگن از جام بلند شدم و بدون نیم نگاهی به مرد از در رفتم بیرون ... ریاحی احترامی گذاشت و در بست ... اومد سمتم و بازومو گرفت ... بازومو از دستش بیرون کشیدم و با اخم نگاش کردم که خندید و گفت :

_می دونم از من بدت میاد ...

نگامو ازش گرفتم و چیزی نگفتم ... رفتیم سمت در ، ریاحی اشاره ای به یکی از سربازا کرد که اونم سریع نزدیک شد و بعد از احترام گذاشتن گفت :


romangram.com | @romangram_com