#پایان_تلخ_پارت_81
نگاهمو برگردوندم سمت مونا ... دستمو رو دستش گذاشتم و با آرامشی که اون لحظه ازم بعید بود گفتم :
_دختر خوب گریه برا چیته ؟! نهایتا یه مدت بازداشتم و میام بیرون دیگه ... همه چی درست میشه عزیزم ... نگران هیچی نباش ، فقط مراقب مامان باش ... یه درخواست دیگم ازت دارم
مونا دستمو فشرد و با چشمای اشک بارش نگام کرد و گفت :
_جونم بگو ...
لبخندی بروش زدم و گفتم :
_موتور مجید رو برسون دستش ...
با پشت دست اشکاشو پاک کرد و گفت :
_مجید کیه ؟؟؟
_کنار قصابی حاج رئوفی یه میوه فروشی هست ... شاگردش مجیده ... مجید رحیمی !!! موتور مال اونه ...
سرشو تکون داد و گفت :
_چشم ... تو فقط مراقب خودت باش ...
از این همه محبتش دلم گرم شد و با لبخند گفتم :
_دوسِت دا...
romangram.com | @romangram_com