#پایان_تلخ_پارت_80


بعد در حالیکه از کشوی میزش برگه ای بیرون می کشید گفت :

_پس تشریف بیارید اینجا این شکایت نامه رو تنظیم کنید...

عمو از جا پرید که مونا با گریه دستشو به لبه ی کت عمو گرفت و نالید :

_بابا تو رو خدا ...

عمو عصبی کتشو از بین دستای مونا کشید و رفت سمت مرد ... مونا نگاهشو به سمت من سوق داد لبخندی بروش پاشیدم که با گریه سرشو به طرفین تکون داد و صورتشو با دست پوشوند ... چشمامو بهم فشردم ... صدای گریه هاش قلبمو به درد می اورد ... سرمو انداختم پایین ... بغضم گرفت ... مامان !!!! اگه من بازداشت می شدم با مامان باید چیکار می کردم ... بزور آب دهنم بغضمو فرو خوردم و آروم بدون اینکه نگاهی به مونا بندازم گفتم :

_مونا ؟؟

با گریه و صدای گرفته ولی آروم گفت :

_جان مونا ؟؟؟

لبخند نصف جونی لبامو پوشوند ... نگاش کردم و گفت :

_هوای مامانمو داشته باش ...

لباشو بهم فشرد و گریه ش شدیدتر شد ... نگاهی به سمت میز انداختم !! عمو با اخم تند تند مشغول پر کردن و امضا کردن برگه بود و مرد هم گاهی با دست جایی از برگه رو نشون می داد و می گفت:

_اینجا رو هم پر کنید ...


romangram.com | @romangram_com