#پایان_تلخ_پارت_77
مرد ادامه داد :
_خب شما با خانوم چه نسبتی دارید ؟؟؟
رسیم به جای سخت کار ... آب دهنمو قورت دادم ... نگاهمو دوختم به موزایک های کف اتاق و گفتم:
_ایشون دختر خاله بنده هستن ...
مرد متعجب گفت :
_ولی مامور گفت که شما گفتید خانوم افشار نامزدتونن...
آروم گفتم :
_بله ... درسته بنده گفتم ایشون نامزدم هستن ...
عمو غرید :
_تو خیلی بیخود کردی ...
لبمو کشیدم توی دهنم و چیزی نگفتم ... مرد با ملایمت گفت :
_آروم باشید جناب افشار ... اگر ممکنه بنده شناسنامه شما و خانوم افشار رو ببینم ...
عمو در حالیکه به سختی خودشو کنترل می کرد ، دست توی جیب کتش فرو برد و در حالیکه از جاش بلند شده بود تا به سمت مرد بره گفت :
romangram.com | @romangram_com