#پایان_تلخ_پارت_76
و سرشو پایین انداخت ... منم آروم از جام بلند شدم و گفتم :
_سلام عمو ...
عمو نگاه پر خشمی به هر دوی ما کرد و سری به نشونه سلام تکون داد ... ریاحی از پشت درو بست و موندیم ما چهار نفر ... عمو نگاهشو برگردوند سمت مرد و گفت :
_سلام قربان ... مشکل چیه ؟؟
مرد پشت میزش قرار گرفت و گفت :
_سلام از ماست جناب ...
و نشست روی صندلیش و با اشاره به صندلیا گفت :
_بفرمائید ...
من نشستم و مونا هم به تبعیت از من آروم و با ترس نشست ... عمو با خشم نگاه دیگه ای حوالمون کرد و با فاصله یه صندلی از مونا نشست ... مرد دستی به ریشش کشید و گفت :
_خب پسرم ... این درسته که مامور گشت شما و خانوم افشارو توی پارک آبی گرفتن ؟؟؟
سرمو تکون دادم و گفتم :
_درسته ...
romangram.com | @romangram_com