#پایان_تلخ_پارت_71
_حق دارید و من واقعا شرمندتونم ... اگه براتون زحمتی نیست تشریف بیارید منطقه ...
_امیر مگه دستم بهت نرسه ...
دهن باز کردم حرف بزنم که تماس قطع شد ... لب پایینیمو کشیدم تو دهنم ... مونا با گریه نالید :
_امیر ...
با اخم گفتم :
_د پاک کن اشکاتو لامصب ...
حال درستی نداشتم ، دیدن اشکای مونا هم بدترم می کرد ... کلافه دستی تو موهام کشیدم که صدای سربازه رو شنیدم :
_بفرمائید سوار شید ...
چرخیدم سمتش ... مونا با ترس برگشت ... یه وَن کنارمون ایستاده بود ... ماموره با عصبانیت داد زد :
_سریع تر ...
دست مونا رو گرفتم و رفتم سمت ون ... رو به سربازه گفتم :
_این موتور مال رفیقمه ... خودت هواشو داشته باش ...
با لبخند دست روی شونم گذاشت و گفت :
romangram.com | @romangram_com