#پایان_تلخ_پارت_67

_جونم ؟؟؟

خندید و چیزی نگفت ... منم خندیدم و دکمه هامو بستم...

هر دو داشتیم می خندیدیم که با شنیدن صدای کلفتی به خودمون اومدیم :

_خوش می گذره ؟؟؟

سرمونو چرخوندیم سمت صدا ... مونا با دیدن مامور گشت مثل فشنگ از روی زمین بلند شد و شالشو کشید جلو ... از خجالت سرخ شده بود ... با صدای لرزون گفت :

_سَـ ... سلام ...

حالا من نمی دونم چرا خندم گرفته بود ... بزور جلو خودمو گرفته بودم نخندم !!! آروم از جا بلند شدم و کنار مونا ایستادم...

ماموره با نگاه بدی گفت :

_علیک سلام ...

مونا بدون اینکه نگاشون کنه خم شد کیفشو برداشت...با آرامش و اخم گفتم :

_مشکلی پیش اومده ؟؟؟

چشمای ماموره و سربازی که همراش بود تا آخرین حد ممکن گشاد شد ... انگار که من مچ اونا رو گرفته بودم ... به شدت جلوی خودمو گرفته بودم نخندم ... ماموره با اخم گفت :

_نسبتتون با خانوم ؟؟

romangram.com | @romangram_com