#پایان_تلخ_پارت_66


_میگما مونا ... اگه حسودیت شد چرا تا حالا منو بدون لباس ندیدی می خوای در بیارم ببینی!؟

با خنده مشتی تو سینم کوبید و سرشو بلند کرد ... تو چشام نگاه کرد و گفت :

_پرو ... راست می گی در بیار ببینم ...

بلند خندیدم و گفتم :

_صاف بشین تا در بیارم ...

دستاشو ازم جدا کرد و صاف نشست ... حق به جانب با خنده نگام می کرد ... دست بردم سمت اولین دکمم ... چشمکی زدم و بازش کردم ... از رو نرفت ، با خنده هنوز نگام می کرد ... دکمه ی دومو باز کردم ... خندش بیشتر شد ... دکمه ی سومو باز کردم ... هنوز می خندید ... از خندش منم خندم گرفته بود ... دکمه ی چهارم... با خنده سرشو انداخت پایین و گفت :

_باشه باشه ... تسلیم ... ببند دکمه هاتو

خندیدم و گفتم :

_مگه نمی خواستی ببینی ... ببین دیگه ...

جیغ زد :

_امیر ؟؟؟

اداشو در اوردم و با جیغ گفتم :


romangram.com | @romangram_com