#پایان_تلخ_پارت_6


چشمامو باز کردم ... باید ازش فاصله می گرفتم ... با سکوت و لبخند قشنگش نگام می کرد ! ... ترسیدم ... از خودم ... از جام بلند شدم ...دمپایی هامو پوشیدم و رفتم تو ایوون ... از پله های ایوون سرازیر شدم پایین و کنار حوض نشستم... شیر آبو باز کردم و چند تا مشت محکم آب به صورتم زدم ... وقتی حس کردم خنک شدم چشامو بستم و شیر آبو پیچوندم ...

قطرات آب از روی صورتم سر می خورد و می چکید توی حوض ... صدای درو که شنیدم از جام بلند شدم ... لخ لخ کنان رفتم سمت در و بازش کردم با دیدن سروش قیافمو در هم کردم و گفتم :

_بر خرمگس معرکه لعنت ...

از جلوی در کنار رفتم ... نیازی به تعارف نداشت ... با لبخند اومد داخل و گفت :

_به ... سلام داداش چلغوز خودم ... می بینم که یه خبراییه !

دویست و شش مونا جلوی در پارک بود ... احتمالا با دیدنش فهمیده بود مونا اینجاست ... اخم کردم و گفتم :

چشم حسود کور ...

نزدیکم شد و با انگشتاش به شقیقه م ضربه زد و گفت :

_بزنم به تخته رنگ و روت باز شده ؟!

سرمو کشیدم عقب و درو بستم ... زدم پس کلش و گفتم :

_رو ام دی اف که اثر نداره ... باید بزنی به خود تخته ...

خندید و گفت :


romangram.com | @romangram_com