#پایان_تلخ_پارت_51
_نه امیرم ...
چشمامو با ل.ذ.ت بستم و سکوت کردم ... با صدای خندش چشمامو باز کردم و نگاش کردم ... اخم کردم و گفتم :
_پرده رو بنداز دختر ... الان یکی رد میشه میبینت ...
شیطون خندید و گفت :
_چشــــــم ...
_بی بلا ... چقدر طول میکشه حاضر بشی ؟؟؟
جیغی زد و گفت :
_بریم بیرون ؟؟؟؟
خندیدم و گفتم :
_اگه زود حاضر بشی آره ... دِ بنداز پرده رو دیگه ...
پرده رو انداخت و با خنده گفت :
_پس ده دقیقه صبر کن تا حاضر بشم ...
_تو بگو ده ساعت ...
romangram.com | @romangram_com