#پایان_تلخ_پارت_50


_ســــــلام امیرم ...

لبخند اومد رو لبام ... گفتم :

_سلام خانـــــوم ...

_صبح بخیر ...

_صبح توام بخیر ...

_کجایی ؟؟

نگاهی به پنجره اتاقش که با پرده های صورتی و سفید پوشونده شده بود و توی طبقه دوم بود انداختم و گفتم :

_زیر پنجره اتاقت ...

صداش خوشحال شد و گفت :

_راست می گی ؟؟؟

_دروغ تا حالا ازم شنیدی ؟؟؟

پرده اتاقش کنار رفت و صورت قشنگش پیدا شد ... با لبخند نگام کرد و گفت :


romangram.com | @romangram_com