#پایان_تلخ_پارت_47

_کدوم کارا ؟؟؟

رفتم جلوتر و رو به روش ایستادم و گفتم :

_من متاهلم ... از اینکه دست زن دیگه ای بهم بخوره هیچ خوشم نمیاد ...

عرشیا لبخند زد و گفت :

_داداش کار خاصی قرار نیست بکنید ... چند تا عکسه ... در ضمن این کارته

صدامو اوردم پایین و گفتم :

_نخواستم ...

دستی به شونش زدم و گفتم :

_موفق باشی ...

شلوارمو از روی صندلی برداشتم و رفتم سمت در خروجی سالن ... سروش هم پشت سرم راه افتاد یه جای سالن که نسبت به بقیه خلوت تر بود ایستادم و شلوارک رو با شلوار خودم عوض کردم و شلوارکو دادم دست سروش و گفتم :

_پایین منتظرتم ...

*

بند کفشامو بستم و صاف ایستادم ... سرمو از در بردم داخل و بلند گفتم :

romangram.com | @romangram_com