#پایان_تلخ_پارت_41
_امیر حسین ...
هیچ دختری جز مونا حق نداشت منو امیر صدا کنه ... نفسشو فرستاد بیرون و گفت :
_خیلی خب امیر حسین دنبالم بیا ... باید چند تا عکس ازت بگیرم ...
نگاهی به سروش انداختم که با لبخند چشماشو باز و بسته کرد ... دنبال سپیده راه افتادم ... جلوی یکی از دوربینا ایستاد و به یکی از پسرا گفت :
_سهیل بیا اینجا ... به هم فکریت نیاز دارم ...
سهیل اومد سمتمون ... با لبخند دستشو دراز کرد سمتم و رو به من گفت :
_سلام ... خوش اومدی من سهیلم ...
با لبخند دست دادم بهش و گفتم :
_سلام ... امیر حسین
دستشو از دستم جدا کرد و گفت :
_خب سپید ... برنامه چیه ؟؟؟
سپیده همونطور که به من نگاه می کرد گفت :
_چند تا اسپرت ... بعدشم چند تا ...
romangram.com | @romangram_com