#پایان_تلخ_پارت_42


به جای ادامه حرفش خندید و گفت :

_چند تا به تو ربطی نداره ...

سهیل خندید و گفت :

_خوش بگذره ...

سپیده اخم کرد و گفت :

_هوووی پرو نشو ...

کلافه نفسمو فوت کردم بیرون که سهیل گفت :

_خب بهتره شروع کنیم ...

سپیده : پس تا تو اسپرتای امیر حسینو بگیری من برم آماده بشم ...

سهیل رفت سمت یکی از کمدا که اونجا بود و گفت :

_باشه ...

سپیده که رفت خداروشکر کردم ... اما نمی دونستم رفتنش بدتر به ضررمه ... سهیل با چند دست لباس اومد سمتم ... اول یه رکابی ارتشی بهم داد و گفت :


romangram.com | @romangram_com