#پایان_تلخ_پارت_39
_نه والا ...
سروش : چرا نمی شینی ؟؟؟
عرشیا : چون شما هم باید بلند بشین ...
سروش بلند شد و رو به من گفت :
_پاشو داداش ...
از جام بلند شدم که عرشیا گفت :
_دنبالم بیاین ...
هر دو دنبالش راه افتادیم ... از یه راهرویی رد شدیم و وارد یه سالن دیگه شدیم ... اونجا خلوت بود و همون دختره بود و دو سه نفر دیگه ... عرشیا بلند گفت :
_سپیده ؟
دختره به سمت صدا برگشت و اومد سمتمون ... سرمو انداختم پایین !!! اگه قبول می کردم باید هر روز امثال سپیده رو می دیدم ... برای منی که جز مونا دختر دیگه ای رو نمی دیدم قبول کردن این کار سخت بود ... با صدای سپیده از فکر بیرون اومدم :
_جونم ...
عرشیا : می خوام اسپرت امیرو ببینم ...
سپیده : اوکی ...
romangram.com | @romangram_com