#پایان_تلخ_پارت_36
سروش دستشو پشت کمرم گذاشت و منو هل داد داخل ... وارد شدم که سروشم پشت سرم اومد داخل ... دختر درو بست و جلوتر از ما راه افتاد ... یه سالن خیلی بزرگ بود و البته شیک ... با دکور سفید مشکی ... یه موزیک ملایم هم داشت پخش میشد ... با اخم کنار سروش راه می رفتم که صدای موزیک بیشتر شد و به سالن دیگه رسیدیم ... نسبتا شلوغ ... همه جا پر بود از دوربین و انواع نورپردازیها ... یه سالن شیک ... یه سالن مد !!!!
سرجام ایستادم ... همه نگاها به سمت ما برگشت ... متعجب به سروش نگاه کردم و خواستم حرف بزنم که گفت :
_صبر کن ...
دختر چرخید سمت ما و گفت :
_خب سروش جان چی می خورید براتون بیارم ؟؟
سروش با لبخند گفت :
_هیچی ... فقط به عرشیا بگو بیاد ...
دختر با لبخند گفت :
_اوکی ...
نیم نگاهی به من انداخت و چشمکی به سروش زد و گفت :
_راستی این رفیقتم خوب چیزیه ها ...
سروش دستشو پشت کمرم گذاشت و گفت :
romangram.com | @romangram_com