#پایان_تلخ_پارت_35

در داشبوردو باز کردم و گفتم :

_سروش غلط کرده ...

ادکلنشو برداشتم و به گردنم زدم و با دست چند تا ضربه زدم تا خوب پخش بشه ... ادکلنو گذاشتم تو داشبوردو درشو بستم ... سروش دست برد سمت پخش و گفت :

_حالا اینو داشته باش ...

سیستمو روشن کرد و صدای آهنگ دیجی پنتلیس تو ماشین پخش شد ... آهنگ مورد علاقم ... خندیدم و گفتم :

_عوضی ... می خوامت به مولا ...

خندید و چیزی نگفت ... دیگه تا مقصد حرفی بینمون رد و بدل نشد ... نزدیک یه ربع بعد رسیدیم به یه ساختمون چند طبقه با نمای سفید ... سروش ماشینو گوشه ای نگه داشت و گفت :

_بپر پایین ...

در ماشینو باز کردم و پیاده شدم ... سروش هم پیاده شد و دزدگیر ماشینو زد همونجور که به نمای ساختمون نگاه می کردم عینکمو توی جیبم گذاشتم ... سروش در حالیکه عینکشو روی موهاش میذاشت اومد سمتم ... هر دو وارد ساختمون شدیم ، مثل جوجه اردک دنبال سروش می رفتم ... رفت سمت آسانسور ... سوار شدیم و سروش طبقه ی سه رو زد ... نگران بودم ... سروشم اینو فهمیده بود و ساکت بود ... آسانسور که ایستاد هر دو خارج شدیم ... رفتیم سمت یه در چوبی مشکی ... سروش زنگ رو زد و خانومی درو باز کرد ... متعجب به زن و بعد به سروش نگاه کردم ... با چشمام داشتم به سروش می گفتم اینجا چخبره ...

سروش با نگاهش ازم خواست صبور باشم ... با لبخند به زن نگاه کرد و گفت :

_سلام ... خیلی که دیر نکردیم ؟؟

زن ... البته نمیشد بهش گفت زن ، چون جوون بود ... با خوشرویی کنار رفت و گفت :

_سلام ... نه بفرمائید ... خوش اومدید

romangram.com | @romangram_com