#پایان_تلخ_پارت_26
_داداش حوله رو برسون ...
چند دقیقه بعد صدای سروشو که داشت نزدیک می شد شنیدم :
_نگفتم حموم کن که ... یه ریش خواستی بزنیا
شیر آبو بستم و سرمو بلند کردم که سروشو متعجب جلوی در دیدم ... حوله رو گرفت سمتم و گفت :
_خر وقت نداریم خب ... یه سشوارم گذاشتی دستمون
حوله رو گرفتم و انداختم رو سرم ... از حموم رفتم بیرون و گفتم :
_سشوار نمی خواد ... با حوله خشک می کنم و تموم
زد پس کلم و گفت :
_می خوای سرما بخوری مرتیکه ؟؟
خندیدم و هر دو رفتیم سمت اتاق ... منو نشوند روی صندلی و گفت :
_خب سشوارت کو ؟؟
اشاره به جایی که سشوارو میذاشتم کردم و گفتم :
romangram.com | @romangram_com