#پایان_تلخ_پارت_25

_این یه قلمو دیگه بیخیال ...

دستی به صورتش زد و گفت :

_این تن بمیره ... دفعه اول و آخریه که ازت می خوام چجوری تیپ بزنی ...

مشکوک نگاش کردم ... این چه کاری بود که نیاز به این چیزا داشت ؟؟؟ داشتم نگران میشدم ... با قسمش اخمام رفت تو هم و با مشت کوبیدم روی سینه گرد و پهنش ...

نسبتا داد زدم :

_و دفعه اول و آخرت بود این حرفو زدی نکبت ...

خندید و دستاشو گذاشت رو چشماش و گفت :

_رو جفت چشمام...

بلند خندیدم و رفتم سمت در ... مامان با سینی چایی از آشپزخونه اومد بیرون و با تعجب گفت :

_امیر مامان بدون لباس می خوای بری ؟؟؟

نگاهی به خودم انداختم ... راست می گفت هیچی تنم نبود ... پس کلمو خاروندم و گفتم :

_نه میخوام ریشامو بزنم ...

مامان آهانی گفت و نشست ... سروش با خنده از اتاق بیرون اومد و کنار مامان نشست ... رفتم سمت حموم ... درو باز کردم و رفتم داخل ... جلوی آینه ایستادم و صورتمو کفی کردم ... دسته تیغمو برداشتم آروم کشیدم روی صورتم و ریشامو زدم ... کارم که تموم شد صورتمو شستم و سرمو گرفتم زیر آب ... چشمامو بستم و بلند گفتم :

romangram.com | @romangram_com