#پایان_تلخ_پارت_22


_آره عشقم ... می خوام با هم ست کنیم ...

هر دو خندیدیم و رفتیم داخل ... درو پشت سرمون بستم و رفتیم سمت پله ها ... رفتیم بالا و من دمپایی هامو در اوردم و رفتم داخل ... سروش هم موند بند کفشاشو باز کنه ... در حالیکه می رفتم سمت اتاقم گفتم :

_مامان این مزاحمه اومده ...

مامان از آشپزخونه اومد بیرون و گفت :

_مزاحم کیه ؟؟؟

اشاره کردم به در که با قیافه خندون سروش رو به رو شدم ... مامان با دیدن سروش لباش به لبخند بزرگی باز شد و گفت :

_الهی قربونت برم من ... خوش اومدی ... تو به این میگی مزاحم ؟؟؟

سروش زبونی برام در اورد و مامانو بغل کرد و گفت :

_تصدقت بشم زن عمو ...

با خنده رفتم تو اتاق و درو بستم ... دیگه نشنیدم چی می گفتن !!! رفتم سمت کمدم ... تی شرتمو در اوردم و پرت کردم گوشه اتاق ... در کمدمو باز کردم و یکی از بلوزامو که چهار خونه سفید و مشکی بود برداشتم ... در اتاق باز شد و سروش اومد داخل ... با دیدن بلوز تو دستم گفت :

_اینو می خوای بپوشی ؟؟

با تعجب گفتم :


romangram.com | @romangram_com