#پایان_تلخ_پارت_130
_آقا این کلا با منو تو مشکل داره ...
*
صدای مامانو از بیرون شنیدم :
_امیر مامان حاضری ؟؟
نگاه آخرو به خودم تو آینه روی میزم انداختم ... موهامو مثل همیشه ساده زده بودم بالا ، ریشامو سه تیغه کرده بودم ... به خواست سروش کت و شلوار سورمه ای رنگی که برام اورده بود رو پوشیده بودم با بلوز سفید و کراوات مشکی ... یه جفت کفش مشکی مردونه واکس زده هم برام اورده بود ... عینکی که سروش بهم داده بود رو به چشمم زدم ... حتی ادکلنش رو هم برام اورده بود خندم گرفت ... همه چیزم مال سروش بود ... بدون اینکه بهش بگم برام اورده بود ... می گفت :
_داداش من باید بدرخشه ...
ادکلن رو برداشتم و به گردنم زدم و با کف دست پخشش کردم ... خوب شده بودم !!! با ذوق اینکه قراره مونا رو ببینم سوئیچ ماشین سروشو از روی میز برداشتم و رفتم سمت در ... صدای مامان دوباره بلند شد :
_امیر مامان دیر شد ...
در اتاقو باز کردم و رفتم بیرون ... مامان جلوی در منتظرم ایستاده بود ... با دیدن من صورتش از حالت کلافه در اومد و لباش به لبخند بزرگی باز شد ... با ذوق براندازم کرد ... دستامو به دو طرف باز کردم و گفتم :
_چطوره ؟؟
اومد سمتم ... دستاشو رو بازوهام گذاشت و با لبخند و بغض گفت :
_شبیه دایی خدا بیامرزت شدی وقتی داشت می رفت خاستگاری ...
romangram.com | @romangram_com