#پایان_تلخ_پارت_129
سروش حرفی نزد ... در جواب مونا نوشتم :
_نمی دونم عزیزم ... فقط می تونم بگم امیدوارم همینطور که می گی باشه !! مونا می دونی چرا پدرت شکایتشو پس گرفت ؟؟
پیامو ارسال کردم و دراز کشیدم ... نگاهمو به سقف دوختم و رفتم تو فکر !! با صدای آلارم اس ام اسم دستم که باهاش گوشیو گرفته بودم گرفتم بالا و پیامو باز کردم:
_باهام شرط کرد اگه نامزدیمو با سروش بهم بزنم از شکایتش می گذره ...
گیج شده بودم ... سرمو چرخوندم سمت سروش و گفتم :
_سروش ؟؟؟؟
چشماشو باز کرد و نگام کرد ... ادامه دادم :
_میدونی چرا مونا بهت گفت نامزدیو بهم بزنیم ؟؟
اخم کرد و گفت :
_چرا ؟؟
_چون در ازاش من آزاد شدم ...
_یعنی می خوای بگی باباش ازش خواسته نامزدیو بهم بزنه تا از شکایتش بگذره ؟؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم که سروش با پوزخند گفت :
romangram.com | @romangram_com